جدول جو
جدول جو

معنی چه جاه - جستجوی لغت در جدول جو

چه جاه
(چِ)
دهی از دهات کتول ازدهات استرآباد رستاق. (سفرنامۀ مازندران و استرآباد رابینو ترجمه انگلیسی ص 171). رجوع به چه جا شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از به جای
تصویر به جای
دربارۀ، درحق، برای مثال پدر به جای پسر هرگز این کرم نکند / که دست جود تو با خاندان آدم کرد (سعدی - ۱۶۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سه گاه
تصویر سه گاه
از دستگاه های هفت گانۀ موسیقی ایرانی، از شعبه های بیست و چهارگانۀ موسیقی ایرانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چه کاره
تصویر چه کاره
اهل چه کار؟، دارای چه شغل و عمل؟ مثلاً فلانی چه کاره است؟
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ذی جاه
تصویر ذی جاه
صاحب جاه و مقام، دارای قدر، شرف و منزلت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گه گاه
تصویر گه گاه
گاهی، بعضی اوقات
فرهنگ فارسی عمید
(رَهْ)
شاهراه و راه گشاده و بزرگ. (ناظم الاطباء) (از برهان) (آنندراج). رجوع به راه شاه و شاهراه شود
لغت نامه دهخدا
(سِ دَ / دِ)
ابعاد ثلاثه است که طول و عرض و عمق باشد. (برهان) (آنندراج) (جهانگیری) ، (اصطلاح سالکان) اشاره به حقیقت، طریقت و شریعت. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سِ)
نام نوایی از موسیقی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دِهْ)
دهی است از دهستان حومه مشکان بخش نی ریز شهرستان فسا. واقع در سی هزارگزی شمال خاور نی ریز. سکنۀ آن 893 تن. آب آن از قنات تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(چِ)
مرکب از ’چه’ استفهام + ’گونه’، چه سان ؟. رجوع به چگونه شود
لغت نامه دهخدا
(تَهْ)
باقیماندۀ شراب در جام. (ناظم الاطباء). ته پیاله. رجوع به ته و ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
صاحب جاه: پادشاه ذی جاه
لغت نامه دهخدا
(گَهْ)
مخفف گاهگاه:
مگر که غالیه میمالی اندر او گه گاه
وگرنه از چه چنان تافته است و غالیه بار.
فرخی.
قرآن که مهین کلام دانند آن را
گه گاه نه بردوام خوانند آن را.
(منسوب به خیام).
مرا ز عشق تو آن بس بود بتا که بود
نظاره گاه دو چشمم جمال تو گه گاه.
سوزنی.
خاک ار ز رخت نور برد گه گاهی
منزل به فلک برآورد چون ماهی.
خاقانی.
با آنکه از وی غایبم وز می چو حافظ تایبم
در مجلس روحانیان گه گاه جامی میزنم.
حافظ.
رجوع به گاهگاه شود
لغت نامه دهخدا
(عَک ک)
هجو کردن. هجاء. (از ناظم الاطباء). یکدیگر را هجا کردن. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). همدیگر را هجو کردن. هجا. (آنندراج). تهاجی. (مجمل اللغه). و رجوع به هجاء شود
لغت نامه دهخدا
(چِلْ لَ)
دهی از دهستان جانکی بخش لردگان شهرستان شهرکرد که در 23 هزارگزی جنوب خاوری لردگان کنار راه لردگان واقع است. جلگه و معتدل است و 338 تن سکنه دارد. آبش از چشمه و قنات. محصولش غلات و برنج. شغل اهالی زراعت و گله داری، صنایع دستی زنان بافتن جاجیم و قالی و راهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(چِ هَِ)
نام نهری در حاجی لر است که از کوه نیلی سرچشمه میگیرد و بنامهای پسرک و چهل گیسو نیز نامیده میشود. این نهر یکی از سه نهری است که خرمارود را تشکیل میدهند. خرمارود در نزدیکی خرابه های شهر قدیم گرگان به گرگان رود می پیوندد. (ترجمه مازندران و استرآباد تألیف رابینو ص 219)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان جانکی بخش لردگان شهرستان شهرکرد که در 5 هزارگزی شمال خاور لردگان، متصل به راه عمومی لردگان به پل کره واقع شده، جلگه و معتدل است و 138 تن سکنه دارد، آبش از چشمه، محصولش غلات آبی و دیمی، شغل اهالی زراعت، گله داری و ذغال سوزی، صنایع دستی جاجیم بافی و راهش مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(چَ هَِ)
مجازاً قبر. گور:
برکشید آن غریق را بشتاب
در چه خاک بردش از چه آب.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(دِهْ)
دهی است از دهستان دره صیدی بخش اشترنیان شهرستان بروجرد. واقع در 2هزارگزی خاور اشترنیان. دارای 1108 تن سکنه می باشد. آب آن از قنات تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(بِ)
دهی از دهستان و بخش سیمکان است که در شهر جهرم واقع است و 677 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(چِ)
دهی است از دهستان کتول بخش علی آباد شهرستان گرگان. در 32هزارگزی جنوب علی آباد واقع است. کوهستانی و معتدل و مرطوب است، 105 تن سکنه دارد. از چشمه سار آبیاری می شود. محصولش غلات و لبنیات است. شغل اهالی کشاورزی و صنایع دستی زنان کرباس، شال بافی می باشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3). رجوع به چه جاه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از مهاجاه
تصویر مهاجاه
مهاجات در فارسی: همنکوهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گه گاه
تصویر گه گاه
گاهگاه
فرهنگ لغت هوشیار
سه راه سه دورا: آمیغ (حقیقت) کیش (شریعت) و زهروی (طریقت) زبانزد سوفیانه ابعاد ثلاثه، حقیقت طریقت و شریعت
فرهنگ لغت هوشیار
میدانی که ملتقای سه جاده باشد جایی که از آن سه راه منشعب شود، آلتی که چوبه ای عمودی و چوبی از جهت افقی دارد و حیوانی را به آن می بندند تا ماشین و بعض وسایل نقلیه را حرکت دهد
فرهنگ لغت هوشیار
یکی از هفت دستگاه موسیقی ایرانی است حاکی از ناله های فراق و شکایت از جور معشوق. فواصل درجات گام آنرا در صورتی که با پرده متغیر مخالف آن دستگاه در نظر بگیریم (درجه پنجم گامش را ربع پرده زیر کنیم) دارای دو دانگ مساوی است و چون تناسب فواصل درجاتش با درجات گام چهارگاه با تقریبی مساویست. لذا اغلب گوشه ها و تکه های معروف چهار گاه در سه گاه نواخته میشوند و آن عبارت است از: زابل حصار مخالف مغلوب مویه. گوشه و تکه هایی که مخصوص سه گاه است عبارتند از: شاه ختایی جغتایی تخت طاقدیس (صبا)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چه کار
تصویر چه کار
چه کار ک کدام کار ک یا مرا چکار ک بمن چه ک بمن چه ربطی دارد ک: (مرا چکار که منع شرابخواره کنم ک) (منسوب به حافظ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چه کاره
تصویر چه کاره
(چه استفهام کار ا ه) اهل چه کار عامل کدام عمل شاغل کدام شغل ک: (پدر و مادر دختر چکاره اند ک)، نابکار، باطل بیفایده، کسی که بدون سبب در امری مداخله کند: (فلان کس چکاره است ک)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذی جاه
تصویر ذی جاه
صاحب جاه و مقام خداوندشان و شوکت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذو جاه
تصویر ذو جاه
صاحب جاه و مقام خداوندشان و شوکت
فرهنگ لغت هوشیار
یکی از هفت دستگاه موسیقی ایرانی که حزن آور است و از فراق و جور معشوق می گوید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چه سان
تصویر چه سان
به چه صورت
فرهنگ واژه فارسی سره
روستایی در چهل و یک کیلومتری جنوب غربی شهرستان علی آبادکتول
فرهنگ گویش مازندرانی
برای چه، چرا
فرهنگ گویش مازندرانی